English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3264 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
talk up <idiom> U صحبت درمورد
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> U عمیقا فکر کردن درمورد
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
food for thought <idiom> U درمورد چیز باارزش فکر کردن
search one's soul <idiom> U کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to talk [to] U صحبت کردن [با]
confabulate U صحبت کردن
talks U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
speak U صحبت کردن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
carp U از روی خرده گیری صحبت کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
speeches U صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to talk insistently to somebody U با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice. U آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
what about <idiom> U چطور(درمورد چیزی)
in on <idiom> U اطلاعاتی داشتن درمورد
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
get the goods on someone <idiom> U فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
get wise to something/somebody <idiom> U درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse U : صحبت کردن محاوره کردن
conversed U : صحبت کردن محاوره کردن
converses U : صحبت کردن محاوره کردن
conversing U : صحبت کردن محاوره کردن
monomaia U جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
freeboard U حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
tie up <idiom> U تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
To be patient with someone . U درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
achloropsia U نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
aerostatics U علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cw system U سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
brief U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer U خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
mouthed U صحبت
mouth U صحبت
mouths U صحبت
mouthing U صحبت
talk U صحبت
talked U صحبت
conversed U صحبت
converses U صحبت
colloquies U صحبت
colloquy U صحبت
confabulation U صحبت
conversing U صحبت
collocutor U هم صحبت
converse U صحبت
talks U صحبت
chitchat U صحبت
parle U صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
chit-chat U صحبت کوتاه
nattering U صحبت دوستانه
chit chat U صحبت کوتاه
duologue U صحبت دونفری
aside U صحبت تنها
natters U صحبت دوستانه
pillow talk U صحبت خودمانی
asides U صحبت تنها
dialogue U گفتگو صحبت
speeches U صحبت نطق
my inter locvtor U طرف صحبت من
speech U صحبت نطق
shoptald U صحبت بازاری
chatty U خوش صحبت
chitchat U صحبت کوتاه
articulate U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
telephone frequency U فرکانس صحبت
articulating U ماهر در صحبت
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
private talk U صحبت خصوصی
sniffle U صحبت تودماغی
conversationist U خوش صحبت
sniffles U صحبت تودماغی
coze U صحبت خودمانی
well spoken U خوش صحبت
nattered U صحبت دوستانه
well-spoken U خوش صحبت
cross talk U تداخل صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
conversationalists U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
natter U صحبت دوستانه
Recent search history Forum search
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1No hablas espagnol
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com